درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 23
بازدید ماه : 461
بازدید کل : 31467
تعداد مطالب : 112
تعداد نظرات : 310
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


باربی ناز
باربی
جمعه 29 شهريور 1392برچسب:, :: 2:56 AM ::  نويسنده : باربی ناز       

 

 

بي احترامي نيست، فقط يه شوخيه




یه آقایی که دکترای ریاضی محض داشته هر چی دنبال کار میگرده بهش کار نمیدن.
 
بعد از کلی تلاش متوجه میشه شهرداری تعدادی رفتگر بی سواد استخدام میکنه.
 
خلاصه خودشو معرفی میکنه و مشغول به کار میشه.
 
بعد از 2-3 ماه میگن همه باید در کلاسهای نهضت شرکت کنید.
 
این بنده خدا هم شرکت میکنه.
 
یه روز دبیر محترم در کلاس چهارم ایشون رو میبره پای تخته تا مساحت یک متواضی الاضلاع رو حساب کنه.
 
تو این فکر بوده که انتگرال بگیره یا نه که میبینه همه دارن داد میزنن:
 
انتگرال بگیر....


چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, :: 1:47 AM ::  نويسنده : باربی ناز       

خیـانت دیجیتـالـی در شبکـه هـای اجتمـاعـی

 

 

 

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

 

دیروز که کتی وارد اکانت فیسبوک خود شد، متوجه شد که یک پیام خصوصی از امیر دارد. آشنایی آنها به دوران دبیرستانشان برمی‌گردد و به نظر می‌رسید که امیر می‌خواهد این رابطه را دوباره آغاز کند.

کتی که مادر سه فرزند است می‌گوید، «در اولین ایمیلی که دریافت کردم، امیر فقط یک آشنای دور متعلق به دوران دبیرستانم بود.»

بعد از هفته‌ها رد و بدل کردن ایمیل با همدیگر درمورد تجربیات مختلف زندگی‌هایشان، کتی از امیر خواسته بود که با او تماس بگیرد. وقتی بعد از یک ساعت و نیم چت کردن کتی تلفن را برداشت، دنیای او به هم ریخت.



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 25 شهريور 1392برچسب:, :: 9:50 AM ::  نويسنده : باربی ناز       
انـدکی با تامل بخوانیـد ...

گاهــی لازمــه

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آدما گاهی لازمه

چند وقت کرکره شونو بکشن پایین

یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :

کسی نمرده

فقط دلم گرفته

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آدم هـا بــرای هــم سـنگ تمـام مـی گـذارند
   


ادامه مطلب ...


شنبه 25 شهريور 1392برچسب:, :: 6:37 AM ::  نويسنده : باربی ناز       

 

 

 

زیبایی بی نظیری که هوش از سر می رباید ! + عکس

 

   افراد شجاع و نترس همه جا هستند، حتی در میان کوه های مرتفع نروژ،مکانی که انسان به سختی بر ان قدم    می نهد.
    این عکس توسط عکاسی بریتانیایی گرفته شده است که پس از ۵ ساعت پیاده روی برای عکاسی از چشم انداز گسترده از Fjords نروژ پیاده روی و کوهپیمایی کرد تا سرانجام خود را به این مکان رسانید.

 

زیبایی بی نظیری که هوش از سر می رباید ! + عکس

   اما در کمال تعجب مردی تنها را در دوردستها مشاهده کرد که بر لبه صخره ای ایستاده و در حال تماشای منظره پائین است.این عکاس می گوید، ارتفاع مکانی که مرد ایستاده بود بیش از ۳۰۰۰ متر بود ولی او بی پروا در حال نظاره منطقه زیر پایش بود.
براستی که دیدن چنین صحنه بی نظیری از نقاشی خداوند، هوش را از سر می پراند

 نظر نشه فراموش  لامپ اضافی خاموش

 

 

 



پنج شنبه 23 شهريور 1392برچسب:, :: 9:26 AM ::  نويسنده : باربی ناز       


آیا تاکنون بدبینی به همسر خود را تجربه کرده اید؟ دردی که شاید بتوان گفت درد دنیای مدرن است. آزادی ها به اندازه ای زیاد شده است که هرکس به خود اجازه می دهد به راحتی بر تعهدات و پیمان های خود پا بگذارد. بدبینی چیزی نیست که فقط فرد را آزار دهد. بیشترین لطمات روحی متوجه خود انسان بدبین است اما انسان های اطراف و نزدیکان نیز به نوبه خود اذیت می شوند.



ادامه مطلب ...


سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, :: 12:28 AM ::  نويسنده : باربی ناز       

روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.

جواب داد:.... اگر زن یا مرد دارای (اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1


اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 10


اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 100


اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 1000

 

ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست،
پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت !!

 

 

اشاره>>>>>

پيامبر صلى الله عليه و آله:

حَسِّنوا أَخلاقَكُم وَ الطُفوا بِجيرانِكُم وَأكرِموا نِساءَ كُم تَدخُلُوا الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ؛

اخلاق خود را نيكو كنيد و با همسايگان خود مهربان باشيد و زنان خود را گرامى بداريد تا بى حساب وارد بهشت شويد.



جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 4:21 PM ::  نويسنده : باربی ناز       

چقدر خنده داره

 

که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد

 می‌گذره!


چقدر خنده داره

 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, :: 5:1 PM ::  نويسنده : باربی ناز       
 
تو....تویی

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است

ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است

تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم

شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است

ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم

پرواز بال ما ، در خون تپیدن است

پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال

اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است

ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای ز خویش

آیین آینه ، خود را ندیدن است

گفتی مرا بخوان ، خواندیم و خامشی

پاسخ همین تو را ، تنها شنیدن است

بی درد و بی غم است ، چیدن رسیده را

خامیم و درد ما ، از کال چیدن است



سه شنبه 5 شهريور 1392برچسب:, :: 11:38 AM ::  نويسنده : باربی ناز       
 

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم

بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی سر و سامان دارد

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهدبود

پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی‌ست

حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی‌ست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دویکی‌ست

نغمهٔ بلبل و غوغای زغن هر دو یکی‌ست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود

زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

چون چنین است پی کار دگر باشم به

چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب گل رخسار دگر باشم به

مرغ خوش نغمهٔ گلزار دگر باشم به

نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش

سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست

می‌توان یافت که بر دل ز منش یاری هست

از من و بندگی من اگرش عاری هست

بفروشد که به هر گوشه خریداری هست

به وفاداری من نیست در این شهر کسی

بنده‌ای همچو مرا هست خریدار بسی

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است

راه صد بادیهٔ درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است

اول و آخر این مرحله دیدیم بس است

بعد از این ما و سرکوی دل‌آرای دگر

با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود

چه گمان غلط است این ، برود چون نرود

چند کس از تو و یاران تو آزرده شود

دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

ای پسر چند به کام دگرانت بینم

سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم

مایه عیش مدام دگرانت بینم

ساقی مجلس عام دگرانت بینم

تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند

چه هوسها که ندارند هوسناکی چند

یار این طایفه خانه برانداز مباش

از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش

می‌شوی شهره به این فرقه هم‌آواز مباش

غافل از لعب حریفان دغا باز مباش

به که مشغول به این شغل نسازی خود را

این نه کاری‌ست مبادا که ببازی خود را

در کمین تو بسی عیب شماران هستند

سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند

داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند

غرض اینست که در قصد تو یاران هستند

باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری

واقف کشتی خود باش که پایی نخوری

گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت

وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل‌آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت

با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت

حاش لله که وفای تو فراموش کند

سخن مصلحت‌آمیز کسان گوش کند

  شاعر: وحشی بافقی



دو شنبه 4 شهريور 1392برچسب:, :: 3:7 PM ::  نويسنده : باربی ناز       

گاهي با خواندن شعري احوالاتت عوض مي شود . يا قدم مي زني يا چيزي زمزمه مي كني . گاهي شعري ، گوياي بخشي از زندگي توست و  نداشته ها يا بهتره بگويم از دست رفته هايت را بيداد مي كند . شرح حال توست و غمها يت را به تصوير مي كشد . بخوانيد ...

 

 

" بهانه بياور "

 از " سيد علي صالحي "

 

 

از پشت اين پرده

خيابان

جور ديگري ست ،

درها

پنجره ها

درخت ها

ديوارها ،

و حتي قمري تنبل شهري . . .

 

همه مي دانند

من سالهاست چشم به راه كسي ،

سرم به كار كلمات خودم گرم است .

 

تو را به اسم آب

تو را به روح روشن دريا

به ديدنم بيا ،

مقابلم بنشين ،

بگذار آفتاب از كنار چشم هاي كهن سال من

بگذرد .

من به يك نفر از فهم اعتماد محتاجم

من از اين همه نگفتن بي تو خسته ام

خرابم

ويرانم ،

واژه برايم بياور بي انصاف !

 

چه تند مي زند اين نبض بي قرار ،

بايد براي عبور از اين همه بيهودگي

بهانه بياورم .

 

بحث ديگري هم هست

يك شب

يك نفر شبيه تو

از چشمه ي انار

برايم پياله آبي آورد ،

گفت :

تشنگي هاي تو را

آسمان هزار ارديبهشت هم

تحمل نخواهد كرد .

 

او به جاي تو آمده بود

اما من از اتفاق آرام آب فهميدم

ماه

سفير كلمات سپيده دم است.

 

دارد صبح مي شود :

ديدار آسان كوچه ،

ديدار آسان آدمي

و درها

پنجره ها

درخت ها

ديوارها.

 

هي تكرار چشم به راه كي !

تا كي ... ؟

لبخند



یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, :: 11:46 PM ::  نويسنده : باربی ناز       

ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ ،

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ،

ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ | ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ | ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ

ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ
ﻣﻦﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ، ﻫﻤﻴﻦ؟!ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ

ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ | ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ

گریهگریه

 



 
 
یکی از صبح‌های سرد دی ماه در سال1390 ، مردی در متروی تهران، ویولن می نواخت.
او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت. در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان می‌رفتند.
بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد. او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود.
۴ دقیقه بعد: ویولنیست، نخستین پولش را دریافت کرد. یک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.
۵ دقیقه بعد: مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.
۱۰ دقیقه بعد: پسربچه سه‌ساله‌ای که در حالی که مادرش با عجله دستش را می‌کشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور می‌شد، به عقب نگاه می‌کرد و ویولنیست را می‌دید.
چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچه‌ها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.
۴۵ دقیقه بعد: نوازنده بی‌توقف می‌نواخت.
تنها شش نفرمدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند.
بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند.
ویولینست، در مجموع 14500 تومان کاسب شد.
یک ساعت بعد: مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد.
هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد.
بله. هیچ کس این نوازنده را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که او «سَیّد محمّد شریفی» است، یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دان‌های دنیا.
او یکی از بهترین و پیچیده‌ترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولن‌اش که ۳۵ میلیون تومان می‌ارزید، نواخته بود.
تنها دو روز قبل، سَیّد محمّد شریفی در برج میلاد کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودی‌اش به طور متوسط 100 هزار تومان بود.
این یک داستان واقعی است.
روزنامۀ همشهری در جریان یک آزمایش اجتماعیبا موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که سَیّد محمّد شریفی به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد.
سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد می‌شوند: در طول زندگی خود چقدر زیبایی در اطرافمان بوده که از دیدن آنها غافل شده ایم و حال به جز خاطره ای بسیار کمرنگ چیزی از آن نداریم؟
به زیبایی هایی که مجبور به پرداخت هزینه برای آن ها نبوده ایم چقدر اهمیت داده ایم؟
در تشخیص زیبایی های اطرافمان چقدر استقلال نظر داریم؟
تبلیغ زیبایی ها چقدر در تشخیص واقعی زیبایی توسط خودمان تاثیر گذار بوده؟ (به عبارت دیگر آیا زیبایی را خودمان تشخیص میدهیم یا هیجان تبلیغات و قیمت آن؟؟؟!!!)
و نتیجه‌ای که از این داستان گرفته می‌شود: اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقی‌دان‌های دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقی‌های نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست، نداریم، …

پس: از چند چیز خوب دیگر در زندگی‌مان غفلت کرده آیم؟؟؟؟



چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, :: 1:59 AM ::  نويسنده : باربی ناز       


خداوندا....
به دل نگیر اگر گاهی
زبانم از شکرت باز می ایستد !!...
تقصیری ندارد...
قاصر است
کم می آورد در برابر بزرگی ات...
لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت
در دلم اما همیشه
ذکر خیرت جاریست !!....



چهار شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, :: 2:42 PM ::  نويسنده : باربی ناز       


فقط میخوام چند لحظه نگاش کنی

تویی که هر لحظه ناشکری میکنی ...

تویی که تا یه سرما خوردگی میاد سراغت کلی آه ناله میکنی...

این صحنه رو ببین .. اُمید به زندگی کردن تو چشماش میبینی؟؟....

... بگو خدایا شکرت ...


سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, :: 8:34 AM ::  نويسنده : باربی ناز       
هفت خطّ جام را پر کن که دل پر شد زغم
پرده ي چشمم چرا پوشيده شد از اشک و نَم؟
از خدا گويم و يا از دل بگويم واي واي
انفجار بغضم و صدگريه همچون هاي هاي


 
 
            
 
ماه خدا هم داره تموم میشه فرصتا رومواظب باشیم
از دست ندیم